چرا دست هایت را روی صورتت می گیری
در پشت دیوار این پلک ها و دست ها سایه من افتاده است .
و آنسویش تصویر کدام مرد ،
تو که اینقدر وفاداری
چرا وقتی ساده تر از آنچه فکر می کنی
تنت را ترک می کنم
له له کیرم را می زنی ؟
#
چقدر راحت شده ام با این غرایز
آسوده ام با تک تک خواستن ها.
رفتارم از منشا خود تا پشت ویترین بروز دچار تغییر نمی شوند .
مگر منشا دیگری در کار باشد .
#
اینجا جای من امن است ،
چه خلسه ای دارد کنار صدای تو تکیه دادن به این صندلی .
#
دلم می خواهد برگردم به وادی زیبای پریان بی مغز
وای که دلم لک زده است برای انتشار آزاد و بی رویه کف
کف هر چیز
کف و حباب
هر چیز زیبای بی ارزش .
#
من برای شیرجه آماده به نظر می رسم از آن پایین
در حالی که می خواهم از تاب دادن پاهای لذت ببرم .
لطفا گم شید و منظره را از حالت واقعی قبلی به حالت واقعی جدید تغییر ندهید .
#
من چند وقت است فقط در زندگی واقعی دروغ گفته ام
و هوس دروغ گفتن در وبلاگم را کرده ام .
از آخرین کاراکتر این متن که همان نقطه باشد ،
تصمیم دارم دروغ بگویم ،
به همان شیوه قدیمی
آنقدر راست و دروغ مخلوط کنم که زیباییش سر به فلک بکشد
مثل دنیا
و هیچ گاه کسی نتواند هیچ اظهار نظر مطلقی درباره اش کند .
#
هر چیزی مرزی دارد ،
و در هم دریدن هر مرز لذت و انرژی عجیب و خاص خود را دارد .
#
پاندولم
شما فقط پاندولم را می بیند .
من زیبایی خاصی در تکرار نمیبینم .
#
من همان رودخانه شیرینم
و شیرین و رودخانه بودنم تمام آن چیزیس که مهم است ،
مسیرم و سنگ ها اصلا مهم نیس
درست است همه دوست دارند که مهم نباشد ،
مخفی باشد که چه می گذرد .
همین جاری بودن رودخانه و شیرینیش اهمیت دارد .
#
من دارم دست می کنم .
فعلا جرم روی دیواره هاست که بدست می آید .
باید باز کنم دوباره غار علی بابا را .
#
این آدم هایی مثل من که در نوشته ها و کلماتشان واژه » من » موج می زند .
خیلی لابد مغرورند .
دو نقطه دی نقطه ته خط
ژوئیه 5, 2009 در 3:21 ب.ظ.
labod….